
عـیـد نـوروز شد و اول فروردین است بـا چـراغـانـی دل عـالـم جـان آذیـن اســت
آمــده فــصـل بـهار و چـه صـفـا آورده که به هرجانگری زینت آن هفت سین است
شنبه گردش که رسد دل ره صحرا گیرد آری آن شـنبه کـه در اول فـروردیـن اسـت
سیزده ی عید زکاشانه همه کوچ کنند هرکسی رانگری رسم ومرامش این است
چون رسد چـهاردهم درپی کارند همه هـرکه بی کار بـود روز دگـر غـمگین است
گر که خواهی شنوی نغمه بلبل درباغ روبه باغی که گل یاسمن ونسرین است
هرکسی شعر(مصاحب) شنود شاد شود شـادمـانـی بـراو رسـم وره دیـریـن است
در گـلـستان جـهان هـر که بود اهل صفا
آورد عطر گلی را به برش باد صبا
بانسیم سحری مشک فشان خواهد شد
هر که بیدار بود وقت مناجات و دعا
آسمان آبی و شب ساکت و در محضر یار
گوش کن تاشنوی نغمه ی مردان خدا
فیض بسیار برد هر که ببیند دل شب
آن ستاره که درخشدبه سحرنزد سما
آنچنان زی (مصاحب)به جهان در امروز
تا که نام تـو نـویـسند به دیـوان فـردا
جهان ساکت و آرام نیکو ست
صفادرآن بدون جنگ زیباست
تعداد صفحات : 4